سلامی به سردی دستان سردت از گرمی وجودم تقدیمت میکنم.تا هنگام بدرقه ی من نهراسی از سردی نگاهت. "سلام."به چشمانت که مینگرم حسی را حس میکنم که وجودم را آرام آرام نا آرام میکند.حسی شبهیه به دلتنگی. در من پدیدار میشود.حس تو را نمیدانم،شاید از ان میترسی آن کس دستانت را از پشت گرفته و گیسوانت را نوازش میدهد ببینم."نه" قدمهایم به امید قدم زدن در گذرگاه چشمانت پا به این ناآرامی گذاشته اند.سلامی به گرمی آتشی که بعد از رفتنت گلزار قلبم را به بیابانی برهوت تبدیل میکند.تقدیمت میکنم. تا بتوتنی اندکی صورتت را با سیلی سرخ نگه داری. ظاهر من را میبینی؟؟؟بنگر که آتش وسیاهی درونت با من و قلب من چه کرده است...که دیگر این شبها توان پشیمانی ه هم ندارم.ملالی هم اگر باشد در اعماق قلبم،در میان رگ برگهایی که هنوز برای تو میتپد،من را امیدوار میکند برای زنده ماندن و انتظار کشیدنت.حتی اگر در دفتر زنگدگیت من را حتی خطی از ۀن به حساب نیاوری...
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید بچه ها لطفا نظربزارید دلخوشی من به نظرات شما هست که رواین وبلاگ کارمیکنم ممنونم ازهمتون Archivesمرداد 1392تير 1392 AuthorsآرشLinks
lost memories
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
عاشقانه |