مي توانستم باران باشم تا تمام غمهاي دلت را بشويم ... اي كاش مي توانستم ابر باشم تا سايه باني از محبت برويت مي گسترانيدم ... اي كاش مي توانستم اشك باشم تا هر گاه كه آسمان چشمت ابري مي شد باريدن مي گرفت ... اي كاش مي توانستم خنده باشم تا روي لبانت بنشينم و غنچه بسته لبانت را بگشايم ... اي كاش مي توانستم يك پرنده باشم و پر مي گشودم و تا دور دست ها در كنار تو پرواز مي كردم ... و اي كاش سايه بودم تا نزديك ترين كس به تو مي شدم ... آري... اي كاش سايه بودم تا هميشه و همه جا همراه تو باشم .
من دلم مي خواهد خانه اي داشته باشم پر دوست... كنج هر ديوارش دوستانم بنشينند آرام..... گل بگو گل بشنو..... هر كسي مي خواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد...... شرط وارد گشتن، شستشوي دلهاست....... شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست...... بر درش برگ گلي مي كوبم....... و به يادش ، با قلم سبز بهار...... مي نويسم اي يار ! خانه ي دوستي ما اينجاست...... تا كه سهراب نگويد ديگر... خانه ي دوست كجاست؟؟؟
من نه عـــــاشق بودم ... و نه محتاج نگـــاهی که بلغزد بر من ... من خودم بودمو یک حس غریـــــب که به صد عـــــشق و هوس می ارزد ... من خودم بودمو دستی که صداقت میکاشت ... گرچه در حســــــرت گندم پوسید ... من خودم بودم و هر پنجره ای ، که به سبز ترین نقطه ی بودن وا بود ... و خدا میداند .... بی کسی از ته دل بستگی ام پیدا بود ... من نه عــــاشق بودم و نه دلداده گـــیسوی بلند ... و نه آلوده به افکار پلید ... من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید ... آرزویم این بود دور اما چه قشنگ ... که روم تا در دروازه نور تاکه شوم چیده به شفافی صبـــح ... به خودم میگفتم تا دم پینجره راهی نیست ... من نمیدانستم که چه جـــــرمی دارد ... دستهایی که تهیست وچه بوی تعفن دارد گل پیری که به گلخانه نرفت ... روزگاریست غریب ... من چه خوش بین بودم ، همه اش رویا بود .... وخــــــدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود .
آرامتر ببار بــــ♥ــــاران ... عــــ♥ــــــاشقانهـ اش نکــــن !!! . . . مــــــــن بلد نیستمـــــ ...
نه کــــــــسی منتظر است ... نه کـــــــسی چشم به راه ... نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد مــــــاه ... بین عـــــ♥ــــــاشق شدن و مــــــرگ مگر فرقی هست؟؟؟ وقتی از عـــــــشق نسیبی نبری غیر از آه ...
صبر کن عشق تو تفسير شود، بعد برو يا دل از ماندن تو سير شود، بعد برو خواب ديدي که دلم دست بدامان تو شد تو بمان خواب تو تعبير شود، بعد برو لحظه اي باد تو را خواند که با او بروي تو بمان تا به يقين دير شود، بعد برو صبر کن عشق زمينگير شود، بعد برو يا دل از ديده ي تو سير شود، بعد برو تو اگر کوچ کني بغض خدا مي شکند تو بمان گريه به زنجير شود، بعد برو
دیـــگر هیچ مــردی به هوایت ســــر به بیابان نمیگذارد .... ســـــــاده شده ای لـــیلی جان !!!! مــــــردان روزگار ما با یک کلیک روزی هــــــــــــزار بار عاشق میشوند .
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار |
About
به وبلاگ من خوش آمدید بچه ها لطفا نظربزارید دلخوشی من به نظرات شما هست که رواین وبلاگ کارمیکنم ممنونم ازهمتون Archivesمرداد 1392تير 1392 AuthorsآرشLinks
lost memories
Specific![]() ![]() ![]() LinkDump
عاشقانه |