عاشقانه_دلشکسته

به وبلاگ من خوش اومدیدعزیزان نظریادتون نره ها

 

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

 

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم

 

و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم

 

ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود

 

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

 

تبسمی از تو مرا کافیست که  از هیچ به همه چیز برسم

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:21توسط آرش | |

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

  به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.
 
به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.
 
به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.
 
به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.
 
و به انسان گفتم عشق چیست؟
 
 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!
 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:19توسط آرش | |

 

 

 

ﺑـﺎﯾــﺪ ﺑـﻪ ﺑـﻌـﻀــﯿـﺎﮔـــﻔـﺖ :
نــﺎﺭﺍﺣــتــــــ ﭼـــ ـﮧ  ﻫــﺴــﺘــے ؟


دنیا که به آخر نرسیده...
من نشد... یکی دیگه

توكه عادت داري...

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:18توسط آرش | |

 

اگه به یــــــه نفر قول دادے باهــــــاش بمونے ...

دیگه حق ندارے چراغ امیــــــد دلشو خــــــاموش کنے ...

رو حرفــــــت باش و عاشقش بــــــاش...

مطمــــــئن باش دنیــــــاشو به پات میــــــریزه...

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:16توسط آرش | |

بیزار باش از معشوقی که


اسم هرزگی هایش را بگذارد


"آزادی"


اسم نگرانی هایت را بگذارد


"گیر دادن"


و برای بی تفاوتی هایش


" اعتماد داشتن  به تو " را بهانه کند...




1354902676_1354272306689006_thumb.jpg

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:15توسط آرش | |

حکایت رفاقت من با تو،

حکایت "قهوه" ایست،

که امروز به یاد تو...

تلخِ تلخ نوشیدم!

که با هر جرعه،
بسیار اندیشیدم،

که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!

و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن،

که انتظار تمام شدنش را نداشتم!

و تمام که شد،

فهمیدم،

باز هم قهوه می خواهم!

حتی،

تلخ تلخ

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:14توسط آرش | |

حرف دلت را امروز بزن!

اگر امروز گفتی...

اسمش "حرف دل" است

اگر نگفتی

فردا می شود

"درد" دلت...

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:57توسط آرش | |

معلم ورقه ها را داد ؛ همه مرا مسخره کردند اما باور کن درست نوشته بودم …
گفته بود جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید و من همه را نوشتم “تـــــــو”
مگر نه اینکه این جای خالی ها را فقط تو پر میکنی ؟؟؟

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:56توسط آرش | |

زير باران بيا قدم بزنيم

حرف نشنيده اي  به هم بزنيم

نو بگوييم و نو بينديشيم

كه بباريم  و حرف كم بزنيم


كم بباريم اگر، ولي  همه جا


عالمي  را  به چهره  نم بزنيم


سخن از عشق خود به خود زيباست

سخن هاي  عاشقانه اي  به هم بزنيم 

قلم  زندگي  به دل است 

زندگي  را بيا  رقم بزنيم

زير باران  بيا قدم بزنيم 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:55توسط آرش | |

هیچ چیز بیشتر و بدتر از این ...

مغز استخوان آدمو نمی سوزونه که...

اطرافیانت بهت بگن:

اگه ...دوستت داشت نمیرفت...!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:53توسط آرش | |

صفحه قبل 1 ... 39 40 41 42 43 ... 84 صفحه بعد